خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۳۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
با صدای آلارم گوشی چشم باز کرد؛ ساعت هفت و سی دقیقه گذشته بود. کش و قوسی به تنش داد و با رخوت از جا برخاست. سلانه سلانه از اتاق بیرون رفت؛ خبری از نیهان و میز صبحانهی آمادهاش نبود. پشت در اتاقش رفت و تقهای به در زد:« نیهان... نیهان بیداری؟»
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
امامی
00از متن داستانتون خوشم اومده امیدوارم موفق باشید ولی بقیه را نظری ندارم میزنم